سایه روشن
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان ما نظاره گر نشسته اید


آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره می کنم
ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره میکنم


با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است


ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد ؟
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟


جام باده سر نگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او


ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک


من که پشت پا زدم به هر چه که هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم


ای ستاره ها که همچو قطره های اشک
سر بدامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی بسوی این جهان گشاده اید


رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها ، چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ، ستاره ها ، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟

12 آبان 1389برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : سایه جون

آئین عشق بازی دنیا عوض شده است

یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است

سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی

در عشق سالهاست که فتوا عوض شده است

خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم

خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است

آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید

اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

حق داشتی مرا نشناسی ، به هر طریق

من همچنان همانم و دنیا عوض شده است

12 آبان 1389برچسب:, :: 23:36 ::  نويسنده : سایه جون

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو برو


شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو


از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام


خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو


میرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام


دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو


دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت


غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو


ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل


طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو


مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان


رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

12 آبان 1389برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : سایه جون

12 آبان 1389برچسب:, :: 0:16 ::  نويسنده : سایه جون

مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را

بھشت عشق من در برگ ریز یاد ھا گم شد
مگر از جام میگیرم سراغ چشم یارم را

به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد
به گوش سنگ میخواندم سرود آبشارم را

به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد
که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را

پس از عمری ھنوز ای جان به یاری زنده می دارد
نسیم اشتیاق من چراغ انتظارم را

خزان زندگی از پشت باغ جان من برگشت
که دید از چشم در لبخند شیرین بھارم را

من از لبخند او آموختم درسی که نسپارم
به دست نا امیدی ھا دل امیدوارم را

ھنوز از برگ و بار عمر من یک غنچه نشکفته است
که من در پای او میریزم اکنون برگ و بارم را

12 آبان 1389برچسب:, :: 0:7 ::  نويسنده : سایه جون

سحر با من درآمیزد که برخیز
نسیم گل به سر ریزد که برخیز

زرافشان دختر زیبای خورشید
سرودی خوش برانگیزد که برخیز

سبو چشمک زنان از گوشه طاق
به دامانم در آویزد که برخیز

زمان گوید که ھان گر برنخیزی
غریو مرگ برخیزد که برخیز

11 آبان 1389برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : سایه جون

چندان شکوفه ریخت که ھوش از سرم ربود
من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بھشت خدا گشود
اما چه میکنی
دل را که در بھشت خدا ھم غریب بود

11 آبان 1389برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : سایه جون

ای ستاره ھا که از جھان دور
چشمتان به چشم بی فروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیده اید
درمیان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید
این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رھاست
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در پی تباھی شماست
گوشتان اگر به ناله من آشناست
از سفینه ای که می رود به سوی ماه
از مسافری که میرسد ز گرد راه
از زمین فتنه گر حذر کنید
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاست
ای ستاره ای که پیش دیده منی
باورت نمیشود که در زمین
ھرکجا به ھر که میرسی
خنجری میان پشت خود نھفته است
پشت ھر شکوفه تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته است
آنکه با تو میزند صلای مھر
جز به فکر غارت دل تو نیست
گر چراغ روشنی به راه تست
چشم گرگ جاودان گرسنه ای است
ای ستاره ما سلام مان بھانه است
عشقمان دروغ جاودانه است
در زمین زبان حق بریده اند
حق زبان تازیانه است
وانکه با تو صادقانه درد دل کند
ھای ھای گریه شبانه است
ای ستاره باورت نمی شود
درمیان باغ بی ترانه زمین
ساقه ھای سبز آشتی شکسته است
لاله ھای سرخ دوستی فسرده است
غنچه ھای نورس امید
لب به خنده وانکرده مرده است
پرچم بلند سرو راستی
سر به خاک غم سپرده است
ای ستاره باورت نمیشود
آن سپیده دم که با صفا و ناز
در فضای بی کرانه می دمید
دیگر از زمین رمیده است
این سپیده ھا سپیده نیست
رنگ چھره زمین پریده است
آن شقایق شفق که میشکفت
عصر ھا میان موج نور
دامن از زمین کشیده است
سرخی و کبودی افق
قلب مردم به خاک و خون تپیده است
دود و آتش به آسمان رسیده است
ابرھای روشنی که چون حریر
بستر عروس ماه بود
پنبه ھای داغ ھای کھنه است
ای ستاره ای ستاره غریب
از بشر مگوی و از زمین مپرس
زیر نعره گلوله ھای آتشین
از صفای گونه ھای آتشین مپرس
زیر سیلی شکنجه ھای دردناک
از زوال چھره ھای نازنین مپرس
پیش چشم کودکان بی پناه
از نگاه مادران شرمگین مپرس
در جھنمی که از جھان جداست
در جھنمی که پیش دیده خداست
از لھیب کوره ھا و کوه نعش ھا
از غریو زنده ھا میان شعله ھا
بیش از این مپرس
بیش از این مپرس
ای ستاره ای ستاره غریب
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمیرسد
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمرسد
بگذریم ازین ترانه ھای درد
بگذریم ازین فسانه ھای تلخ
بگذر از من ای ستاره شب گذشت
قصه سیاه مردم زمین
بسته راه خواب ناز تو
میگریزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بی نیاز تو
ای که دست من به دامنت نمی رسد
اشک من به دامن تو میچکد
با نسیم دلکش سحر
چشم خسته تو بسته میشود
بی تو در حصار این شب سیاه
عقده ھای گریه شبانه ام
بر گلو شکسته میشود
شب به خیر

 

11 آبان 1389برچسب:, :: 23:35 ::  نويسنده : سایه جون

تو را دارم ای گل جھان با من است
تو تا با منی جان جان با من است

چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است

چو خندان به سوی من آیی به مھر
بھاری پر از ارغوان با من است

کنار تو ھر لحظه گویم به خویش
که خوشبختی بی کران با من است

روانم بیاساید از ھر غمی
چو بینم که مھرت روان با من است

چه غم دارم از تلخی روزگار
شکرخنده آن دھان با من است 


 

11 آبان 1389برچسب:, :: 23:30 ::  نويسنده : سایه جون

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم

کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم

برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد می شد


آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد

اشگ هایم همچو باران


دامنم را رنگ می زد

وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم

وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم


شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد

در شرار آتش دردی نهانی


نغمه ی من ...

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم:

چهره ی تلخ زمستان جوانی.

پشت سر:

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام:

منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم

 

11 آبان 1389برچسب:, :: 23:26 ::  نويسنده : سایه جون
درباره وبلاگ

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سایه روشن و آدرس sayejoon.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 60
بازدید هفته : 122
بازدید ماه : 359
بازدید کل : 167903
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



كد تغيير شكل موس